چقدر دلم برای اون تابستون تنگ شده
یک ناکجاآباد و تمام تو
بهت نگفتم ولی عاشق اون صبح های بودم که موهای عسلیت و دم اسبی می بستی و شروع می کردی صدا زدن اسمم رو "پرهام" ... "پرهام پاشو الان هوا گرم میشه دیگه نمیشه بریم بدویم ها"
"پرهام پاشو دیگه"... "پرهام".
بعد میرفتیم و رو شن های ساحل میدویدیم.